کد مطلب:41749 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:136

در واپسین لحظات











... آنگاه به من فرمود: علی! به دخترم فاطمه، اموری را توصیه كرده ام و از او خواسته ام تا آنها را به تو گوشزد كند.(از او بپذیر و) به آنچه می گوید عمل كن، كه وی بسیار راستگو و پایدار است.

سپس دخترش را در آغوش گرفت و او را به سینه چسبانید و در حالی كه او را می بوسید فرمود: پدرت به قربانت ای فاطمه!.

از شنیدن این سخن صدای گریه و شیون فاطمه بلند شد. باز پیامبز وی را در آغوش گرفت و افزود: آری به خدا سوگند كه انتقامت گرفته خواهد شد. بی شك خدا از خشم تو خشمگین خواهد شد سپس سه مرتبه فرمود: وای بر ستمكاران... آنگاه خود بشدت گریست.

به خدا قسم هنگامی كه رسول خدا به گریه افتاد، خود را در حالی یافتم كه گویا پاره ای از گوشت تنم جدا شده باشد! قطرات اشك از چشمان پیامبر چونان باران بر چهره و محاسنش جاری بود. و این در حالی بود كه از فاطمه جدا نمی شد و پیوسته او را در آغوش خود می فشرد. (لحظات بسیار تلخ و سختی بود) پیامبر در دامن من و سر بر سینه ام نهاده بود و حسن و حسین پاهای جدشان را به بوسه گرفته بودند و با اشك چشم و سوز درون، صدا به گریه و شیون بلند كرده بودند و با صدای بلند می گریستند.

[صفحه 259]

فاطمه نیز چنان می گریست كه من گمان كردم گویا آسمانها و زمین به گریه نشسته اند.

(ساكت كردن او كار آسانی نبود) عاقبت پدر به تسلیت وی پرداخت و گفت: دخترم خدا جانشین من بر شما است. اگر من از میان شما می روم خدا باقی است و او بهترین جانشین است. قسم به آنكه مرا به نبوت برانگیخت، اشك تو، عرش الهی و فرشتگان آن را به گریه انداخت و آسمانها و زمین ها و آنچه را كه درون آنهاست به ماتم نشاند....

... من اگر بگویم جبرئیل هم در آن ساعت حساس حضور داشت، گزاف نگفته ام؛ چه اینكه من صدای ناله و گریه ای می شنیدم اما بدرستی صاحب آن را نمی شناختم.ولی در این تردید ندارم كه آن صداها و همهمه ها از فرشتگان بوده است. و با توجه به دوستی و صداقت دیرینه ای كه بین او و جبرئیل بود، گمان ندارم كه مثل چنین شبی پیامبر را تنها گذاشته باشد.

قال علی (ع):... قال رسول الله (ص):... یا علی انی قد اوصیت فاطمه ابنتی باشیا و امرتها ان تلقیها الیك فانفدها فهی الصادقه الصدوقه.

ثم ضمها الیه قبل راسها و قال: فداك ابوك یا فاطمه، فعلا صوتها بالبكا ثم ضمها الیه و قال: اما و الله لینتقمن الله ربی و لیغضبن لغضبك. فالویل ثم الویل ثم الویل للظالمین، ثم بكی رسول الله (ص).

قال علی (ع ): فو الله لقد حسبت بضعه منی قد ذهبت لبكائه حتی هملت عیناه مثل المطر حتی بلت دموعه لحیته و ملاءه كانت علیه و هو یلتزم فاطمه لایفارقها و راسه علی صدری و انا مسنده و الحسن و الحسین یقبلان قدمیه و یبكیان باعلی اصواتهما....

و لقد رایت بكا منها احسب ان السماوات و الارضین قد بكت لها. ثم قال لها یا بنیه! الله خلیفتی علیكم و هو خیر خلقه و الذی بعثنی بالحق لقد بكی لبكائك عرش الله و ما

[صفحه 260]

حوله من الملائكه و السماوات و الارضون و ما فیهما....

و لو قلت ان جبرئیل فی البیت لصرقت لانی كنت اسمع بكا و نغمه لا اعرفها و كنت اعلم اَنها اصوات الملائكه لا اشك فیها لان جبرئیل لم یكن فی مثل تلك اللیله یفارق النبی (ص).[1] .

[صفحه 261]



صفحه 259، 260، 261.





    1. بحار ج 22، ص 491.